Saturday, September 26, 2009

ضعیفان

کسی که دین خویش را به دین خود به دلیل ضعف به کناری می گذرد و به دلیل پنهان کردن حقارت خویش به بت جدیدی ی سجده می کند . همواره بازنده خواهد بود.

Tuesday, September 22, 2009

براستی فرشته شب نامهربانی هایش را فریاد می کند

ای انانی که فریاد درد را
به درازا می کشانید
و درازای تاریکی سیاهی می فروشید
و خاک را بی گاو آهن می دانید
و از آسمان گدایتان رحمت می دوشید
و بر نیک بختان می خروشید
و ‍پرنیاتن رحمت را بر شما می پوشم تا
در آتش ناس‍‍پاسی بسوزید
تا شاید نور شوید
براستی ما خواهیم دید

Saturday, September 19, 2009

براستی فرشته شب نامهربانی هایش را فریاد می کند

بگو پناه من حق است
و رنگ رخم ز شرارت خونین
بگو ان کس که ارزان
اهریمن رقصان می فروشد
آتش بر خرمن خود می افروزد

Sunday, September 13, 2009

براستي كه فرشته شب نامهرباني هايش را فرياد مي كند

من اکنون عصیان می کنم
و بالهای آزادیم را باز می کنم تا قفس بزرگتری بسازم

فریاد جهل

این سکوت سرما زده سحاوتی ایست مبهم

که آتش شرم بر چهره ام هنوز شعله ور است

سالها پس از خزان به زمستان عادت کرده ام

که انسان چه زود نسیان گذشته ها را به جان می خرد.

خورشید کم نورقطبی را در افق هزار سال است در حال طلوع می بینم

آری سرنوشتم این بود که در طلوعی نافرجام و غروب های همیشگی بمانم

کاش ستایش گران ستایش کنند

که مرا ترس گناه مستور در ستایش تو به سکوت سرما زده وا می دارد

شوق گناه

اگر به بهشت روم تنها چیزی که نظرم را جلب خواهد کرد آن گیاه رمز آلود گندم است

می خواهم بدانم چگونه پدرم از آن بالا هبوط کرده است

اگر مانند مرگ خودم از سقوط باشد

باید جالب توجه باشد

فکر می کنم خدا شبیه گندم باش

آنکیدو

آی گیل گمش برای انکیدو آوز گاو را تداعی کن آنگاه که در سایه ها به دنبال گم گشته ای می گردی و پاسخ دهنده خود تو هستی براستی بار مسئولیت سنگین است براستی تو تنهایی در میان سرزمین زیرین ، پس آنکیدوی خیالیت را که درجهنم کذب . آ فریده بودی و از ان شرم داشتی

به رقص وا دار

آنگونه که باید شرور باش نه آنگونه که هستی

شرارت فیروزه ای ایت را که در حجاب پنهان کرده ای رقص عریانی بیاموز

آن زمان که اهریمناان آواز سرخ می خوانند